جدول جو
جدول جو

معنی بک وبو - جستجوی لغت در جدول جو

بک وبو
عطر و طعم
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بوبو
تصویر بوبو
هدهد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، پوپ، بدبدک، پوپو، بوبک، پوپش، پوپؤک، مرغ سلیمان، شانه به سر، شانه سرک، پوپک، بوبویه، شانه سر، کوکله، بوبه
فرهنگ فارسی عمید
(وُ)
مرکّب از: بی + وضو = وضوء، که وضو ندارد. که فاقد طهارت است:
شبی همچو روز قیامت دراز
مغان گرد من بی وضو در نماز.
سعدی.
که دانند در بند حق نیستی
اگر بی وضو در نماز ایستی.
سعدی.
حافظ هر آنکه عشق نورزید و وصل خواست
احرام طوف کعبۀ دل بی وضو ببست.
حافظ.
رجوع به وضو شود
لغت نامه دهخدا
شانه سر و هدهدو آنرا مرغ سلیمان هم گفته اند، (برهان)، هدهد، (اوبهی) (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)، بوبک:
فرق سر او باد به ده شاخ چو بوبو،
سراج الدین قمری،
رجوع به پوپک شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ماستی که آبش کشیده و خشک شده باشد و در عربی قریشه گویند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 178). کشک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بوبو
تصویر بوبو
هدهد
فرهنگ لغت هوشیار
نزاع ستیزه: این شاخ و شانه کشیدنها که از یک مشاجره و یکی بدوی ساده و معمولی خیلی پا فراتر نهاده بود... . یا یکی بدو کردن، مشاجره لفظی گفت وشنودی که از روی عصبانیت صورت گیرد. معمولا در مقامی که شخص انتظار شنیدن جواب از طرف گفتگو ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد بو
تصویر بد بو
متعفن، گندیده، عفن
فرهنگ لغت هوشیار
ناله و زاری نغ نغ شکوه و شکایت، اظهار درد زن حامله در موقع نزدیکی زایمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بک ولک
تصویر بک ولک
((بُ کُ لُ))
ناهموار، درشت، بی عقلی، بی هنری
فرهنگ فارسی معین
بدون توقف، یک راست، سریع، باسرعت زیاد، بلادرنگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تک وپو، تقلا، تکاپو، تلاش، کوشش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تکاپو، تاخت، تلاش، تقلا، کوشش، جهد، سعی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نق زدن، نوعی لجاجت و پافشاری موذیانه در امری، همراه با سخنان
فرهنگ گویش مازندرانی
رفت و آمد
فرهنگ گویش مازندرانی
بوی گند که در اثر گرما پراکنده شود
فرهنگ گویش مازندرانی
تر و تمیز، پاکیزه زرق و برق، مایه ی امید
فرهنگ گویش مازندرانی
بدون بو، بی بو
دیکشنری اردو به فارسی